به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، استاد علی اکبر رشاد، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس شورای حوزه های علمیه استان تهران امروز سه شنبه ۲۲ آذرماه در گفت وگو با خبرنگاران پیرامون نقش و سهم عقل در کشف و کاربست دین به گفت وگو نشست که مشروح آن را در ذیل می خوانیم:
موضوع «نقش، اهمیت و کارکردهای عقل» در همه علوم اسلامی گنجایش طرح در یک جلسه را ندارد؛ مسئله کارکرد و کاربست عقل برای «تحقیق در دین و ابعاد آن» بویژه کشف شریعت و همچنین برای «تحقق دین خاصه شریعت در ساحات حیات انسان»، از مهمترین مسائل دینپژوهی و ضروریترین امور معرفتی امروز قلمداد میشود، نزدیکترین و شایستهترین دانش که باید این روند و فرایند را به عهده بگیرد علم اصول است، خوب است که در این جلسه در همین محدوده توضیحاتی داده شود.
متأسفانه ما بنوعی در حال ارتجاع تاریخی (و بازگشت به گذشتهی دیرین) مواجهیم؛ یعنی بعضی افراد و سلایق بهصورت اعلامناشده، ناگفته و نانوشته و احیاناً نامحسوس، بازگشت به «حدیثبسندگی» و نوعی اخباریگری پنهان را دامن میزنند. آنسان که باید و شاید در حوزهی آموزش و پژوهش به علوم عقلی اهتمام نمیشود. اگر دوره فعلی را با بعضی از ادوار تاریخی مقایسه کنیم، نمره نسبتا خوبی نمیگیریم، اگر شرایط را باتوجه به نیازها، تحولات و ضرورتهای عصری که با آنها مواجهیم، بسنجیم و هجمههای گستردهای که از پایگاه عقل به دین و شریعت و اخلاق و آرمانهای الهی میشود، درنظر بگیریم، بهنظر میرسد وضع بسیار نگران کننده است. از سویی اصول فقه که دانش عقلبنیاد است در حد درخور و فراخور مورد اهتمام نیست، از دیگرسو نیز برخی این دانش را به سمت نقلی و نصمحور شدن سوق میدهند و جنبهی عقلی آن تضعیف میشود.
در ادوار گوناگون تاریخ شیعه غالباً یک نقطه از ایران، قطب علوم عقلی بوده است و بههمیندلیل مطابق اصطلاح رایج گفته میشود: مکتب شیراز، مکتب اصفهان، مکتب تهران و مکتب قم. بهگونهای بوده است که یک دستگاه معرفتی و گفتمان حِکمی نام و نشاندار شکل گرفته و مجموعهای از متفکران و حکیمان در خطهای تجمع داشتهاند. فرضاً تهران که مکتب متأخر عقلی شیعه قلمداد میشود، در دوره قجرها به شهر هزار حکیم معروف بوده است. از قرائن تاریخی برمیآید که همزمان چندصد نفر حکیم فاضل ساکن این شهر بودهاند. حکمای برجستهای که برخی از آنها بسا پهلو به پهلوی ملاصدرا و دیگرحکیمان نامدار تاریخ شیعه میزدهاند. پیش از تهران در اصفهان و پیشتر از آن در شیراز چنین مکاتب عقلی شکل گرفته بوده. اخیرا به درخواست مرکز مدیریت حوزه تهران کتابی به قلم آیت الله استادی تهیه و منتشر شد که حاوی معرفی بیش از چهارصد و چهل شخصیت علمی تهرانی و مقیم تهران است که غالبا اهل حکمت اند.
بر اثر سیاستهای جائرانه رژیم پهلوی، این جریان در تهران دچار افت و افول شد. علامه طباطبایی نیز با هجرت به قم، کوشید در قم پایگاهی را شکل بدهد که نسبتاً موفق بود، و علاوه بر مساعی بسیار ارزنده و ماندگار علامه و شاگردان بلافصل و بافصل ایشان، آنچه اتفاق افتاده، فراخور و درخور نیازها و ضرورتهای کنونی کشور و عصر حاضر نیست.
بههرحال یکی از آفات و مخاطرات جدّی که اکنون با آن روبهرو هستیم، عدم اهتمام به علوم عقلی است که اگر توجه نشود، در همه علوم و ازجمله در اصول و استنباط شریعت تأثیرگذار میباشد. در علم اصول که دانش اصلی فهم شریعت است، آن اهتمامی که در بعضی ادوار گذشته وجود داشته اکنون دیده نمیشود. برخی آثار اصولی بزرگان ما تا روزگار صاحب وافیه یعنی فاضل تونی، به دو بخش کلان تقسیم میشده است. کل کتاب الوافیه که از نوادر کتب بزرگان اصول است، به دو بخش «مباحث عقلی» و «مباحث لفظی» تقسیم میشود؛ یعنی رسماً در نیمی از اصول به قواعد عقلی استنباط توجه میشده است؛ بهعبارتدیگر: عقل که باید اصول به منابع اربعه استنباط شریعت و اصول عملیه به نحو متوازن بپردازد، نیمی از حجم را به خود اختصاص داده است؛ این در حالی است که منبع عقل در فهم قرآن کریم و سنّت و حتی استفاده از اصول عملیه هم حضور دارد؛ یعنی تا زمان مرحوم صاحب وافیه، غلبه با رویکرد عقلی بوده است. از آن زمان به بعد خصوصاً مرحوم آخوند، عمدتاً مباحث عقلی را در خلال مباحث الفاظ کفایه گنجاند و استقلال مباحث عقلی را از بین برد و این از اشکالاتی است که بر کتاب ارزشمند کفایه و آثار متأثر از آن، چه بهعنوان شرح و تعلیقه و چه مستقلاً وارد است. با این کار استقلال مسائل مربوط به حوزه عقلی در مباحث الفاظ و قواعد استنباطی و مسائلی که احیاناً کاملاً عقلی است یا میتواند عقلی نیز باشد مثل مسئله مقدمه واجب یا اجزا یا مباحث فراوان عقلی دیگر باید در بخش دیگری مانند کتاب وافیه بهمثابه مباحث عقلی یکجا کنار یکدیگر قرار میگرفت، اما متأسفانه در خلال مباحث مربوط به اوامر و نواهی و مانند آن قرار گرفته است. البته مرحوم مظفر در کتاب اصول فقه، ساخت الوافیه فاضل تونی را احیا کرد و در کتاب خود مباحث عقلی را برجسته کرد و آنها را در بخش مستقلات عقلیه و غیرمستقلات عقلیه جای داد. مرحوم شهیدصدر نیز همین رویّه را در سه جلدی حلقات رعایت کرد. بعضی از معاصران نیز به این جهت توجه کردهاند، ولی بهخاطر سیطره عرفی کفایه بر مباحث اصولی، چه در دوره سطوح و چه خارج، کار مرحوم مظفر و شهیدصدر در حل این مسئله و رفع این معضله و نقیصه عملاً مؤثر واقع نشد. این آفتی است که متأسفانه در علم اصول که دانش اول و مهم منطق استنباط شریعت میباشد، جایگاه مباحث عقلی تنزل یافته است.
مرحوم محقق اصفهانی کتابی باعنوان الأصول علیالنهج الحدیث دارد و در آن نقشه جدیدی را برای علم اصول طراحی کرده است؛ گرچه این رساله جمعوجور، پُرمایه و حقاً فاخر و فخیم بهخاطر وفات محقق اصفهانی ناتمام مانده است، اما مطالب ارزشمندی بهجای مانده است؛ ازجمله در ساختار که میگوید: اولاً، باید مبادی علم اصول را از مسائل آن تفکیک کنیم؛ ثانیاً، اصول عملیه را جزء مباحث علم اصول قلمداد نکنیم و خارج از دانش اصول بدانیم؛ ثالثاً، مهمتر از همه این است که ما باید ابتدا از مباحث عقلی شروع کنیم، نه مباحث الفاظ. با این استدلال که عقل اشرف است و شرافت دارد. اکنون ممکن است گفته شود نقل از عقل شریفتر است؛ چراکه مشتمل بر وحی میباشد! بنده در تبیین نظر ایشان میگویم شرافت عقل ازاینجهت است که حجیت کتاب و سنّت نیز در گرو استدلال عقلی است. ما در مقام وجودشناسانه وقتی بخواهیم وجود دلالت کتابی را اثبات کنیم، باز هم محتاج عقل هستیم. اینکه کتاب و سنّت کارکرد دلالی دارد، حکم عقل است. ازجهت معرفتشناختی هم ما حجیت ظواهر را بهمدد عقل و گزارههای عقلانی اثبات میکنیم، علاوهبراینکه اگر کتاب را اعجاز بدانیم که چنین هم هست، اثبات معجزه هم با کمک عقل است؛ یعنی اصل دلالت کتابی و روایی و نیز حجیت کتاب و سنّت از نظر اصولی و معرفتشناختی در گرو کاربرد عقل است. عرض بنده اینکه اشرفیت عقل بهجهت ترتیبی و تقدمی است. ما اگر عقل را کنار بگذاریم و پایههای آن را در دانش علم اصول محکم نکنیم، پایگاهی برای اثبات مسائل دلالی و حجیتی برای کتاب و سنّت باقی نمیماند. ابتدا باید مباحث عقلی را بحث کنیم و بر مبنای آنها جلو برویم تا نوبت به مباحث کتاب و سنّت برسد؛ اعم از مباحث مشترک آنها یا مباحث اختصاصی کتاب و اختصاصی سنّت. در گذشته اصولیون میان اینها در علم اصول (اصول عامه) تفکیک قائل بودند. بههرحال این مبنای مرحوم محقق اهمیت فراوان دارد. وقتی حجیت ظواهر، حجیت اعجاز، حجیت کتاب، حجیت سنّت و حجیت وحی ـ هم بهلحاظ کلامی و هم فلسفی یا همان معرفتشناختی ـ در گرو حضور عقل است، چگونه ممکن است سهم عقل را در علم اصول این اندازه تنزل دهیم!؟
• کارکردهای استقلالی و آلی عقل
کارکرد عقل ازجهتی به کارکرد آلی و کارکرد استقلالی (غیر ابزاری) میتواند تقسیم شود. ازحیثی نیز میتوانیم بگوییم عقل هم کارکرد منبعی دارد؛ یعنی گزارهها و قواعدی که تولید میکند، حجیت ظاهری دارد، چون دلالت یقینی داشته و تولید معرفت میکند؛ این حیث استقلالی عقل است. درعینحال همین عقل با استدلال و اقامه برهان به سایر حجتها حجیت میبخشد، حجیت آنها را اثبات میکند و به خدمت دیگر حجتها درمیآید و حجیت کتاب و سنّت بهمدد عقل اثبات میشود. البته این کارکرد مورد توجه برخی اعاظم که برای عقل، تقسیمات کارکردی قائلاند، نیست. کارکرد دیگر عقل این است که با تولید قواعد و ضوابط به فهم ما از کتاب و سنّت کمک میکند؛ پس برای عقل دو گونه کارکرد آلی درنظر میگیریم؛ نخست آنکه عقل، هوش و فهم است و وقتی با متن مواجه میشود، آن را درک میکند و ما چون عاقل هستیم، کتاب و سنّت را میفهمیم، اما حیوان عاقل نیست و درکی از کتاب و سنّت ندارد. کارکرد دیگر آن اینکه قواعد تولید میکند و ما را به درکی عمیقتر از کتاب و سنّت رهنمون میسازد؛ یعنی علاوه بر قواعد تفسیر کتاب و سنّت، عقل، ضوابط طرز کاربرد قواعد را نیز در اختیار میگذارد؛ ما مجموعه «واحدهای روششناختی» و بهتعبیر بنده «الوحدات المنهجیه» که در علم اصول تولید میکنیم، واحدهای روششناختی دست کم به سه دسته و لایه دستهبتدی و طبقهبندی میشوند: مباحث دانش قابل طرح در دانش اصول، «مسائل اصولیه» اند، برخی از مسایل پس از بحث و بررسی منتهی به تکون قاعده میشوند و «قواعد اصولیه» را تشکیل می دهند؛ و بعضی دیگر از مسائل نیز چارچوبههای کاربست را فرهم میکنند «ضوابط اصولیه» قلمداد میشوند؛ یعنی بعضی مسئله، مطلب و مبحثاند، بدینمعنا که در پیش روی ما قرار میگیرند و ما باید بحث کنیم، اگرچه از آنها قاعدهای بهدست نیاید؛ مثلاً ما از حجیت قیاس بحث کنیم و آنگاه حجیت آن را ردّ کنیم. دراینصورت چیزی گیر ما نمیآید و قاعدهای تولید نمیشود. گاهی نیز بحث میکنیم و قاعده تولید میگردد، مثلاً میپذیریم هر خاصی عام خود را تخصیص میزند. افزون بر این در علم اصول، نوع دیگری از واحدهای روششناختی داریم که ضابطهاند؛ یعنی چهارچوبهای کاربرد قواعد را معلوم میکنند. اینکه خاص، عام را تخصیص میزند یا مفصّل، مجمل را توضیح میدهد، در چهارچوب ضوابطی اتفاق میافتد. ثقل این مباحث سه گانه و سهگونه، عقلانی و عقلائی است. بههرحال عقل در عرصه فهم کتاب و سنّت کارکردهای آلی و استقلالی دارد؛ یعنی اولاً، برای فهم اولیه آیات و روایات، عقل ابزار ماست؛ ثانیاً، برای فهم ثانویه ما قواعد تولید میکند؛ ثالثاً، برای بهرهمندی ما از قواعد، ضابطه و چارچوب ارائه میدهد؛ مثلاً اینکه مفاهم حجتاند یا خیر، ضابطه میخواهد! بر اساس چه دلیل و ضابطهای میگوییم مفهوم شرط یا وصف یا دیگر مفاهیم حجت هست یا نیست؟ بپذیریم یا انکار کنیم، ضابطه میخواهد. بههرحال انواع کاربردها و دادهپردازیها کار عقل است.
• نقش اجتهاد عقلگرا در تحقیق و تحقق دین
تقسیم دیگر کاربردهای عقل، به اعتبار قلمروهاست. عقل یک سلسله کاربردها و کارکردهایی دارد که در کشف و کاربرد دین، عام است؛ هم کشف در دین یعنی تحقیق در دین و هم کاربرد دین یعنی محققساختن دین. در حوزه عقاید، معنویت، اخلاق، احکام و علم دینی این کار را برای ما انجام میدهد. عقل یک سلسله کارکرد و دادهپردازیها انجام میدهد که در همه ابعاد هندسه معرفت دینی حضور دارد. این نوعی از کارکردهای عام است که به حوزه، قلمرو و بُعدی خاص اختصاص ندارد. سلسله قواعدی است که در تمامی ابواب کاربرد دارد. برخی از ما گمان میکنیم تمامی قواعد و مسائل اصول فقه فقط در فقه کاربرد دارد و مفید است، درصورتیکه بخش قابل توجهی از اصول، در حوزههای گوناگون عرفان و معنویت اسلامی، تولید علم دینی، عقاید و اخلاق نیز مانند فقه کاربرد دارد.
• اثبات ضرورت دین و صورتبندی آموزههای آن
نوع دیگری از کارکردهای عقل نیز وجود دارد که با آن به پیشانگارههای ضرورت دین میرسیم. اگر عقل به میدان نمیآمد، ما مسئله ضرورت دین و نیاز به دین را نمیفهمیدیم و بهسراغ دین نمیرفتیم. عقل برای درک حوزههای معرفت دینی به ما مبنا و پیشانگاره میدهد. عقل به ما میگوید: فهم دین در همه ابعاد آن ممکن است! اینکه چگونه میتوانیم یافتههای خود را صورتبندی کنیم، بهمدد عقل است. عقل به ما میگوید ماهیت و هویت گزارههایی که از متن دین و کتاب و سنّت بهدست آوردهایم، چگونهاند. همچنین برای ما تحلیل میکند که فرضاً فلان گزاره، حیثیتی فلسفی و کلامی و دیگری جنبهای علمی دارد، برخی گزارهها با یکدیگر پیوند دارند، فلان دسته از گزارهها از نوع هستها و نیستها هستند یا آن گزاره علمی یا عقیدتی اخبار از واقع میدهد؛ بنابراین صورتبندی معرفت دینی به تشخیص و کمک عقل است. با این مبنا درمییابیم عقل فقط در فهم و تولید مستقیم معرفت از دین کاربرد ندارد، بلکه در طبقهبندی فهم دین نیز مؤثر است. هویتشناسی اضلاع و ابعاد معرفت دینی حاصل از کاربرد عقل بهنحو آلی یا استقلالی بهنحو تولید معرفت یا بهنحو حجتسازانه یا بهگونه معناگرانه (تفسیر کتاب و سنّت) یا به طریق سنجشگرانه (سنجش معرفت بهدستآمده از کتاب و سنّت و اعطای ضابطه فهم و تشخیص سره از ناسره) است. راجع به خود معرفت حاصله هم عقل به میدان میآید و به ما کمک میکند.
یکی از کمبودهای دستگاه روشگانی ما برای فهم دین ازجمله علم اصول که بالأخره دانش اول استنباط شریعت میباشد، این مسئله است که ما بخش سنجش معرفت سره از ناسره را نداریم. سنجش دلایل (تعادل و تراجیح) را داریم که البته در دورههای اخیر نیز در اصول بسیار لاغر و کمحجم شده است. مرحوم سید مجاهد در مفاتیحالأصول که کتاب ارزشمند و مغفولماندهای است، حدود هجده نوع بحث تعادل و تراجیح را مطرح کرده است. ما در اصول فعلی فقط بین دو خبر از تعادل و تراجیح بحث میکنیم، ولی مرحوم سید مجاهد میان کتاب و سنّت، کتاب و اجماع، کتاب و کتاب و سنّت با سنّت، عقل با عقل، اجماع با اجماع و... بحث میکند. گرچه بسیاری از تراجیح با مدد دریافتهای ما از کتاب و سنّت قابل حصول است، اما بخش معتنابهی از این مسائل، عقلی است؛ در نتیجه از بخشهایی که عقل برای فهم و ادراک کل دین به ما کمک میکند، دستگاهدادن و قاعدهدادن بهدست مفسر است که دین را بهتر فهم کند و معرفت سره را از ناسره بشناسد.
۳۱۳/۱۷